گزارش شبهای بخارا: شب میلان کوندرا
در عصرگاه دوشنبه 6ام شهریور ماه، ششصد ونود و هفتمین شب از شبهای مجله بخارا برگزار شد.این شب به تحلیل و بررسی میلان کوندرا، نویسندۀ تبعیدی چک و آثارش اختصاص داشت.مرکز هنری نقش در این رویداد، میزبان نویسندگان، مترجمان و متفکرانی چون آقای علی دهباشی، آقای بهمن نامور مطلق، خانم فرزانه قوجلو و خانم گلبرگ برزین بود.
همچنین در این نشست از فصلنامۀ کاروان ویژهنامۀ میلان کوندرا به مدیر مسئولی خانم فرزانه قوجلو رونمایی شد.
در ابتدا، آقای علی دهباشی میلان کوندرا را رماننویسی معرفی کرد که با یادگیری زبان فرانسه پس از تبعید، به جهان ادبی بزرگ فرانسه ورود کرد؛ که این امر در میان نویسندگان و هنرمندان مهاجر ایرانی به ندرت رخ داده است.
خانم فرزانه قوجلو، مترجم آثار نویسندگان بزرگی همچون ویرجینیا وُلف، مطرح کرد که کوندرا ناخواسته مجبور به جلای وطن شد.در این مهاجرت اجباری حتی تابعیت چک خود را به دست دولت وقت از دست داد. اما تلاش کرد با استفاده از ابزار زبان فرانسه که به نسبت زبان مادریاش، شناختهشدهتر بود، آنچه بر چک و مردمانش گذشته را، به گوش جهانیان خصوصا غرب برساند.
در تجربۀ مهاجرت، بدلیل تفاوت زبانی و فرهنگی مبدأ و مقصد، مهاجر ضربۀ زبانشناختی را متحمل میشود که هویت و خاطراتش دچار دگرگونی و تلاطم میشود.کوندرا این مسئله را با تمام وجود حس کرد و در آثارش به خوبی به چالشهای هویتی در بستر حوادث سیاسی روزگار خویش پرداخت.
خانم قوجلو در ادامه، از سرگذشت ادبیات چک گفتند. بعد از جنگ جهانی اول و با استقرار دولت مستقل، ادبیات و فرهنگ چک شکوفا شد که از حوزۀ نمایش و نمایشنامهنویسی هم آغاز شد.پس از آن بعد از جنگ جهانی دوم، ادبیات استقلال نسبیاش را از دست داد و این حوزه سویۀ سیاسی گرفت.
آقای بهمن نامور مطلق، ریاست سابق فرهنگستان هنر، نویسنده و استاد دانشگاه، با شرح افسانۀ اولیس از اساطیر یونان و قهرمان کتاب ادیسۀ هومر، الهامات و ارجاعات کوندرا از این افسانه در آثارش را بیان کرد. مثلا در کتاب جهالت کوندرا، شخصیتهای داستان هرکدام بنا به دلایلی ناچار به ترک وطن شده تا از حکومت کمونیستی در امان بمانند اما بعد از گذشت 20 سال و پس از به استقلال رسیدن چک، تصمیم به بازگشت به وطن میگیرند.کوندرا در این داستان به مسائلی چون غربت، مهاجرت و نوستالژی میپردازد، خواننده را به درون ذهن شخصیتها میبرد و دغدغهها و نگرانیهایشان را صریحاً بیان میکند.کوندرا این دوری از وطن 20 ساله را، همارز نفرین اولیس میداند و ماهیتاً آن را سرگردانی و گمگشتگیِ هویتِ کاراکتر میبیند.
در ادامۀ نشست خانم گلبرگ برزین، مترجم، تحلیلی بر کتاب سبکی تحملناپذیر هستی ارائه داد. در این کتاب قهرمان داستان در جدالی جدی بین ایجاد ارتباط بین گذشته و آیندهاش، تلاش میکند تا به میراثش وفادار بماند و در تطابق با محیط جدیدش، قربانی فرهنگ ناشناخته نشود. تقریبا وضعیتی مشابه وضعیت خود نویسنده با این تفاوت که چنین وضعیتی برای یک هنرمند دشوارتر از یک فرد عادی است.
مفهوم وطن درهمتنیده با فرهنگ و زبان مادری است و دگرگونی در آنها که با احساسات آدمیان اینچنین درآمیخته، بسیار دشوار است. در اینصورت هنرمند مهاجر، اگر بخواهد عضو فعال جامعۀ جدید باشد، باید روند انطباق و سازگاری با فرهنگ جدید را همزمان با روند جدا شدن از سازمان و ساختار مبدأ انجام دهد. مهاجر با جا افتادن و سازگار شدن با محیط جدید، نسبت به فرهنگ و زبان قبلی خودش احساس خیانت میکند چرا که زبان، فقط ابزار گفتار و نوشتار نیست، زبان مبنای خلاقیت و ناخوداگاه انسان است که وزنهای جدا از تجربیات زندگی را در وجود فرد داراست.کوندرا در مسئله تبعیدِ خودش، خیانتی عمیق حس میکند. مخاطب، موضوع نوشتن، هویت و جامعهاش را گم کرده.در نهایت راهحل کوندرا برای این تعارض و چندگانگی، این بود که نوشتههایش را وطن بداند و برای آزادی بنویسد.
در ادامه آقای علی دهباشی بخشهایی از مقالۀ غرب در گروگان به قلم میلان کوندرا را که در ویژهنامۀ فصلنامۀ کاروان منتشر شده، خواندند.